Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (728 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Es hat mich niemand geschickt, ich bin aus eigenem Antrieb hier. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ich bin alt genug, um auf mich selbst aufzupassen. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواظب خودم باشم.
Ich bin fremd hier. U من اینجا غریبه هستم.
Ich fühle mich wie das fünfte Rad am Wagen. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U من پنج روز که اینجا هستم.
Was haben Sie hier zu suchen? U اینجا چه می خواهید؟ [آمده اید اینجا برای چه؟]
Außer mir war niemand da. U هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
Ich bin gleich soweit. U من تقریبا آماده هستم. [من تا چند لحظه دیگر آماده هستم.]
als verloren ansehen U از دست رفته بحساب آوردن
Die Kampagne wurde als gescheitert angesehen. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
Reicht das als Problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
Ich bin nicht besonders hungrig, also koche bitte nicht für mich alleine. U من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
mir <pron.> U به خودم
selbst <pron.> U خودم
Ich sagte mir. U به خودم گفتم.
Das kriege ich hin. <idiom> U خودم از پسش برمی آیم.
Das bekomme ich hin. <idiom> U خودم از پسش برمی آیم.
Das schaffe ich schon. <idiom> U خودم از پسش برمی آیم.
Ich sollte mich vorstellen. U من باید خودم را معرفی کنم.
auf eigene Faust U خودم تنهایی [کاری را کردن]
Ich komme zurecht, danke. U خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
Ich möchte mein eigenes Zuhause haben. U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
Ich kann es allein tun. U من این را خودم می توانم انجام دهم.
Ich wäre auch von allein darauf gekommen. U من خودم تنهایی می توانستم فکرش را بکنم.
Wie zeige ich ihm meine gefühle? U چطور احساس خودم رو به او [مرد] نشون بدم؟
Ich bin من هستم
Gibt es einen Waschsalon mit Selbsbedienung in der Nähe? U یک سالن لباس شویی که خودم بشورم در نزدیکی به ما هست؟
Ich habe mich versehentlich ausgesperrt. U من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
Ich habe Hunger U من گرسنه هستم
Ich bin [mir] sicher, dass ... U من مطمئن هستم که ...
Ich bin in Ihrem Alter. U من هم سن شما هستم.
Wo bin ich? U من کجا هستم؟
Ich bin Iranerin . U من ایرانی هستم. [زن]
Sie rief ihre Schwester an, während ich duschte und mich fertig machte. U او [زن] وقتی که دوش می گرفتم و خودم را آماده میکردم به خواهرش زنگ زد.
Ich mache das nur für mich und für niemand anderen. U این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
Er lässt mich die ganze schwere Arbeit allein machen. U او [مرد] میگذارد که من تمام کار سخت را خودم تنهایی بکنم.
Ich bin Iraner . من ایرانی هستم. [مرد]
Im Vergleich zu dir bin ich schlank. U در مقایسه با تو من لاغر هستم.
Ich bin sehr fröhlich. من خیلی شاد هستم.
Ach, du auch! [Willkommen im Club! ] U من هم درشرایطی مشابه هستم !
Ich bin beim Kochen. U من در حال آشپزی هستم.
Ich teile deine Ansicht [Meinung] , dass... U من با تو همنظر [همعقیده] هستم که ...
Ich bin mir dessen sicher. U من درباره اش مطمئن هستم.
hier <adv.> U اینجا
hierzulande <adv.> U در اینجا
hier zu Lande <adv.> U در اینجا
Ich reiße mir jeden Tag den Arsch auf. U من هر روز کون خودم را پاره می کنم. [سخت کار یا تلاش میکنم.]
Ich kann nicht klagen. U من گله ای ندارم. [من راضی هستم]
Von hier ab U از اینجا [به جلوتر]
Gefällt es dir hier? U از اینجا خوشت می آد؟
Ich kann es von hier sehen. U از اینجا میبینمش.
Halten Sie hier. U اینجا بایستید.
bis zur Mauer hin. U [از اینجا] تا دیوار.
etwas für [als] etwas erachten U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
Jemanden [etwas] als etwas betrachten U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
Ich bin zwar sein Vater, aber ... U واقعیت دارد که من پدرش هستم اما ...
Ich bin ganz Ihrer Ansicht. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
Ich bin um achzehn Uhr dort. U ساعت شش بعد ظهر آنجا هستم.
Ich sehe Ihrer Antwort entgegen. U من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
Ich freue mich, Dich bald wieder zu sehen. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
Ich stehe Ihnen gerne zur Verfügung. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
Ich kann nicht mehr. U من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
bis hierher U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
bis jetzt U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
so weit U اینقدر [تا اینجا ] [تا اکنون]
Hier wohne ich. U اینجا من زندگی میکنم.
Er ist nicht da. U او [مرد] اینجا نیست.
Bitte hier anstellen. U لطفا اینجا صف بگیرید.
Hier erhältlich. U اینجا می توانید بگیرید.
Hier warten. U اینجا منتظر بشوید.
Lass uns raus hier! U برویم از اینجا بیرون!
Nicht rauchen. U [اینجا] سیگار نکشید.
Hinaus mit ihnen! U بروند بیرون [از اینجا] !
Ich freue mich schon aufs Wochenende. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Ich bin schon gespannt, was als nächstes kommt. U من بی تاب [کنجکاو] هستم که پس از این چه می شود [می کنند] .
Ich habe einen Kater. U خمار [صبح شبی که مست بودند ] هستم.
Dann hat sie mich unmotiviert gefragt, ob ich Hunger habe. U سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
Er hat sich Hals über Kopf auf den Weg hierher gemacht. U او [مرد] با کله اینجا آمد.
Der Bus nach ... hält hier an. U اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
Es ist immer etwas los! U اینجا همیشه خبری است!
Es gibt ... U اینجا ... وجود دارد [دارند]
Bitte hier warten. U لطفا اینجا صبر کنید.
Wo ist das nächste Kasino? U نزدیکترین کازینو به اینجا کجاست؟
Darf ich hier sitzen? U اجازه دارم اینجا بنشینم؟
Ich muss hier aussteigen. U باید اینجا پیاده بشوم.
Wie komme ich zur Autobahn? U چطور از اینجا به شاهراه بروم؟
Gibt es Parkplätze in der Nähe? U پارکینگ نزدیک به اینجا هست؟
Sind Sie auf Geschäftsreise? U کاری دارید اینجا؟ [تجارت]
Begriff hier eingeben! واژه را اینجا وارد کنید!
Du hast hier nichts zu suchen! U تو بیخود می کنی اینجا باشی !
Sind wir vollzählig? U همه کاملا اینجا هستند؟
Klar so weit? U تا اینجا همه چیز را می فهمی ؟
Ich bin schrecklich gespannt zu hören, was passiert ist. [umgangssprache] U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Ich bin bereit, mich neuen Herausforderungen zu stellen. U من حاضر هستم جوابگوی [مواجه] چالشهای تازه بشوم.
Ich freue mich sehr auf ein baldiges Treffen mit Ihnen. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Ich freue mich sehr, Sie bald zu treffen. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Spricht jemand hier Persisch? U کسی اینجا فارسی حرف میزند؟
Hier riecht es nach alten Leuten. U اینجا بوی آدمای قدیمی رو میده.
Da [hier] scheiden sich die Geister. U در اینجا افکار [نظریه ها] با هم فرق می کنند.
So weit die Theorie. U تا اینجا راجع به این فرضیه بس است .
Es ist nichts Besonderes los. U اینجا خبر [اتفاق] ویژه ای نیست.
Darf ich hier essen? U اجازه دارم اینجا غذا بخورم؟
Hier umsteigen nach Basel? U به بازل اینجا عوض کنم؟ [روزمره]
Bitte halten Sie für 10 Minuten hier. U لطفا ۱۰ دقیقه اینجا صبر کنید.
Bitte halten Sie für einen Moment hier. U لطفا یک لحظه اینجا صبر کنید.
Es ist viel los. U اینجا فعالیتهای زیادی [گوناگونی] است.
Ich bin vielleicht vernagelt, aber ich verstehe es nicht. U حتی اگر فکر کنی من کند هستم ولی من نمیفهممش.
Ich denke an ein zweites Kind, denn ich werde auch nicht jünger. U من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
Darf ich hier parken? U اجازه دارم [می توانم] اینجا پارک کنم؟
Hier entwerten. U بلیط [کارت پارکینگ] را اینجا باطل کنید.
Der Kratzer [die Beule] war schon hier. U خراش [فرورفتگی در اثرضربه] از قبل اینجا بود.
Ich bin ein großer Verfechter natürlicher Reinigungsmittel. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
'Ich bin spätestens um Mitternacht wieder da.' 'Versprochen?' 'Ja.' U من منتهی تا نیمه شب به اینجا بر میگردم. قول میدی؟ بله.
aus eigenem Antrieb U بابت خود [بحساب خود]
im eigenen Interesse U بابت خود [بحساب خود]
Wie lange darf ich hier parken? U برای چند مدت اجازه دارم اینجا پارک کنم؟
Bei uns gibt es so etwas nicht, sehr wohl aber in Deutschland. U ما همچه چیزهایی اینجا نداریم ولی در آلمان می کنند یا هست.
Nun, da wir vollzählig [versammelt] sind, können wir ja anfangen. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
Der Chef, der den Laden hier schmeißt [schupft] . U این رییس که اینجا کارها را اداره می کند یا می چرخاند [در اتریش]
Gibt es hier Altertümer? U آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
Ich halte das für einen Fehler. U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
Wir betrachten es als große Ehre, Sie heute abend hier bei uns begrüßen zu dürfen. U این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
Ich habe Bärenhunger. U آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
Was geht denn hier ab? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
bisher <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر]
Lass mich in Ruhe! U کاری بکارم نداشته باش ! [مرا به حال خودم بگذار!] [کاری بمن نداشته باش !]
Lass mich in Frieden! U کاری بکارم نداشته باش ! [مرا به حال خودم بگذار!] [کاری بمن نداشته باش !]
bislang <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ] [ اصطلاح رسمی]
bis dato <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ] [ اصطلاح رسمی]
bis heute <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ]
bis jetzt <adv.> U تا کنون [تا این تاریخ ] [تا اینجا] [تا این درجه ] [اینقدر] [پیش از این] [سابق بر این ]
Recent search history Forum search
1این جا کار میکنم
1من از دست تو ناراحت هستم
1salam man reza hastam سلام. من رضا هستم.
1hergehen
1خوشحال هستم از آشنایی با شما
1 بردن و آوردن را به آلمان چطوری میگن من که واقعا گیج شدم
1من باید چه زمانی اینجا باشم
1پیشنهاد
1Die ldee
1Ich sehe fern
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com